محل تأمل است: رجوع شود به مسألهء 7.
مد: تقريبا ده سير است.
مذكى: تذكيه شده، رجوع شود به مسأله 2647.
مرتد: رجوع شود به مسألهء 2511.
مرتد فطرى: رجوع شود به مسألهء 2511.
مرتد ملى: رجوع شود به مسألهء 2511.
معتصم: آبى كه به ملاقات با نجس، نجس نمى شود، مانند آب كر و باران و جارى.
مستهلك: از ميان رفته، نابود شده، نيست شده.
مسكرات: چيزهاى مست كننده.
مضمضه: گرداندن آب در دهان.
مطهر: پاك كننده.
مظالم: آنچه كه در ذمهء انسان است و صاحب آن - اگر چه در ضمن افراد معينى - معلوم نيست يا دسترسى به او ندارد.
مفلس: ورشكسته اى كه به حكم حاكم شرع از تصرف در اموال خود منع شده است.
مفطر: چيزى كه روزه را باطل مى كند.
مميز: بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهد.
موالات: پشت سر هم، پياپى.
مستمرة الدم: زنى كه خون او استمرار داشته و قطع نشود.
موقوفه: وقف شده.
موكل: وكيل كننده. (مسألهء 2311) معتنا به: قابل توجه، مورد التفات.
(ن) نصاب: حد يا مقدار معين.
(و) وطئ: كنايه از عمل جنسى است.
ولايت: صاحب اختيار شرعى بودن.
ولى: كسى كه از جهت شرعى صاحب اختيار است.
(ى) يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمىبيند. (رجوع شود به مسألهء 441)