آتش زدى! گفتم: صله رحم كردى، اگر اين مال خود توست كه به ارث برده اى يا كسى به تو داده يا از راه كسب و تجارت به دست آورده اى از دو حال بيرون نيست: يا اين است كه من مى گيرم و شكر آن به جا مى آورم يا همه را مى گيرم و به زحمت مىافتم، و اگر اينها از مال خداست و حق مسلمانان و يتيمان و در راه ماندگان در آن است، پس به خدا سوگند كه حق ندارى به من ببخشى و من هم حق ندارم بستانم. عثمان گفت: به خدا كه هيچ گاه زير بار نمى روى! آن گاه برخاست و با آن تركه و چوب دستى بر من زد و به خدا كه من دست او را باز نگرداندم تا هر چه خواست زد و نظر خود را تأمين نمود، من هم لباس خود را پوشيدم و به منزل بازگشتم... (1) گلايه امام عليه السلام از سستى ياران خود 28 - ابن ابى الحديد از ابراهيم (ثقفى) روايت كرده: (پس از آن كه سفيان بن عوف غامدى بر اهل شهر انبار حمله كرد وعده اى را كشت و اموال آنها را غارت كرد) مردى از اهل انبار به سوى على عليه السلام شتافت و واقعه را گزارش داد، حضرت بر منبر رفت و براى مردم سخنرانى نمود و فرمود: (برادر بكرى شما در شهر انبار گرفتار شد و با عزت و شهامت بسيار ترسى به خود راه نداده پاداش الهى را بر دنيا برگزيد و به شهادت رسيد، اينك دشمن را تعقيب كنيد تا به آنان دست يابيد، اگر توانستيد چنان ضربه اى به آنان زنيد كه اين عقوبت براى هميشه آنان بس باشد و تا زنده اند انديشه حمله به عراق را از سر به در كنند). آن گاه
(٩١٥)