گشت و داستان آن مشهور است.
آثار دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام 59 - ما اين فصل را به نقل يك خبر كه از آثار دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام و يارى آنان در مظلوميت شان پرده بر مى دارد به پايان مى بريم.
علامه مجلسى رحمه الله گويد: از ابو الحسن داود بكرى روايت است كه گفت: از على بن دعبل بن على خزاعى شنيدم كه مى گفت: چون هنگام وفات پدرم فرا رسيد رنگش دگرگون شد و زبانش بند آمد و چهره اش سياه گشت و به همين سبب نزديك بود كه من دست از مذهب او بردارم، اما پس از سه روز او را در خواب ديدم كه لباسى سفيد و كلاهى سفيد پوشيده بود. پرسيدم: پدر جان!
خداوند با تو چه كرد؟ گفت: پسرم! اين كه ديدى چهره ام سياه شد و زبانم بند آمد به جهت آن بود كه در دنيا شراب مى خوردم، و از آن به بعد پيوسته سياه رو بودم تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ملاقات كردم كه لباسى سفيد و كلاهى سفيد به تن داشت و به من فرمود: تو دعبلى؟ گفتم: آرى اى رسول خدا. فرمود: شعرى را كه درباره اولاد من سروده اى بخوان. من اين اشعار را خواندم:
لااضحك الله سن الدهر ان ضحكت * [يوما] وآل احمد مظلومون قدقهروا مشردون نفوا عن عقر دارهم * كأنهم قد جنوا ما ليس يغتفر (خداوند دندان روزگار را به خنده نمايان نسازد اگر بخواهد روزى بخندد در حالى كه خاندان احمد صلى الله عليه و آله و سلم مظلوم و مقهور باشند).
(همه آنها آواره و تبعيد از ميان خانه هاى خود شدند، گويى دست به جنايتى نابخشودنى آلوده اند).
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: احسنت، و مرا شفاعت كرد و لباس خود را به من