ببخشايد)؟ (1) به خدا سوگند هيچ حادثه اى ناگهانى از مرگ به من نرسيد كه آن را ناخوش دارم، و نه هيچ وارد شونده اى كه ناپسندش دانم، و من تنها مانند جوينده آبى بودم كه به آب رسيده، و طالب چيزى كه بدان دست يافته است، (و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است) (12). (3) از اين كه فرمود: (به خدا سوگند هيچ حادثه اى ناگهانى از مرگ به من نرسيد كه...) معلوم مى شود كه امام عليه السلام پيوسته از روى شوق در انتظار شهادت به سر مى برده و مى دانسته است كه آنچه پيامبر راستگوى امين صلى الله عليه و آله و سلم به او خبر داده ناگزير فراخواهد رسيد چنان كه قيامت آمدنى است و شكى در آن نيست و وعده او ترك و تخلف ندارد، و آن حضرت با دلى پر صبر در انتظار آن بود و - بنا به نقل گروهى از دانشمندان مانند ابن عبد البر و ديگران - مى فرمود: (شقى ترين اين امت از چه انتظار مى برد كه اين محاسن را از خون اين سر سيراب سازد)؟ و بارها مى فرمود: (به خدا سوگند كه موى صورتم را از خون بالاى آن سيراب خواهد كرد).
يك معجزه وقايع پس از شهادت آن بزرگوار جدا بسيار است و به تأليف جداگانه اى نيازمند، و اينجا گنجايش آن را ندارد، لذا از ذكر آنها چشم مىپوشيم و تنها به يك واقعه تكوينى اشاره مى كنيم.
زمخشرى در (ربيع الابرار) از ام معبد آورده است كه گفت: (روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وضو گرفت و در پاى درخت خاردار خشكيده اى در نزد ما آب دهان افكند و