نهاده و هر مالى كه از مال خدا به كسى داده بايد به بيت المال بازگردد. (1) شيخ مفيد رحمه الله گويد: دوازده شب از ماه رجب سپرى شده بود كه اميرمؤمنان عليه السلام از بصره وارد كوفه شد و به منبر رفت، حمد و ثناى الهى به جا آورد سپس فرمود: اما بعد، سپاس خدايى را كه دوست خود را يارى داد و دشمن خود را تنها و بى ياور گذاشت، و راستگوى حق گرا را عزت بخشيد و دروغگوى باطل گرا را خوار و ذليل نمود. اى مردم اين ديار، بر شما باد كه پرواى الهى پيشه كنيد و مطيع كسانى از خاندان پيامبرتان باشيد كه خود مطيع پروردگارند آنان كه شايسته ترند كه شما از آنان اطاعت كنيد در آنچه خود آنها خدا را اطاعت كرده اند از اين حق نمايان و مدعيان دروغين كه در مقابل ما را قرار گرفته اند، با فضل ما خود را فاضل جلوه مى دهند ولى فضل ما را انكار مى كنند، در حق خود ما با ما مىستيزند و ما را از آن كنار مى زنند، البته و بال اين كار ناشايست خود را چشيدند و به زودى (در قيامت) به كيفر اين تبهكارى خود خواهند رسيد. همانا مردانى چند از شما از يارى من باز نشستند كه من اين كار زشت را بر آنان خرده مى گيرم و آنان را مورد نكوهش و سرزنش قرار مى دهم، شما نيز به آنان درشت گوييد و سخنان زننده اى به گوششان برسانيد تا به جلب رضايت ما تن دهند يا كارى كه مورد خشنودى ماست از آنان مشاهده كنيم.
يكى از افسران آن حضرت به نام مالك بن حبيب تميمى يربوعى برخاست و گفت: به خدا سوگند، من درشتگويى و سخنان ناخوشايند گفتن به آنان را كافى نمى دانم، به خدا سوگند اگر دستور دهيد همه را خواهيم كشت. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اى مالك، از اندازه برون شدى و از حد درگذشتى و مبالغه بيش از حد نمودى! مالك گفت: (اى اميرمؤمنان، اندكى ستم و سخت گيرى تو بر مخالفان در