دارد عمل كند، و هنگامى كه در مدينه بودم مغيرة بن شعبه به من پيشنهاد كرد كه او را والى شام سازم و من نپذيرفتم، و خدا نخواهد ديد كه من گمراهان را ياور خود گرفته باشم، اگر اين مرد با تو بيعت كرد كه هيچ، واگرنه بازگرد. (1) 5 - علامه مجلسى رحمه الله گويد: در فتح مكه على عليه السلام باخبر شد كه خواهرش ام هانى حارث بن هشام وقيس بن سائب وعده اى از بنى مخزوم را در خانه خود پناه داده است، از اين رو با لباس جنگى كه سراسر پوشيده از آهن بود بر او وارد شد و صدا زد: پناهندگان را بيرون كنيد، و آنان از ترس مانند كبوتران خود را خراب كردند. ام هانى كه حضرت را در آن لباس نشناخت بيرون آمد و گفت: اى بنده خدا، من ام هانى دختر عموى رسول خدا و خواهر امير مؤمنانم، از خانه من بازگرد. امام فرمود: آنان را بيرون كنيد. ام هانى گفت: به خدا سوگند از تو به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شكايت مى كنم. حضرت كلاه خود از سر برگرفت و خواهرش او را شناخت و دويد و او را در آغوش كشيد و گفت: فدايت شوم، من سوگند خورده ام كه از تو به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شكايت كنم، فرمود: برو و به سوگندت عمل كن، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در بالاى وادى قرار دارد.
ام هانى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت و آن حضرت به وى فرمود: اى ام هانى، آمده اى از على شكايت كنى؟! على دشمنان خدا و رسولش را ترساند، خداوند هم سعى او را مشكور داشت و من هم كسانى را كه ام هانى پناه داده به احترامى كه وى نزد على بن ابى طالب دارد پناه دادم. (2) 6 - و نيز گويد: ساره مولاى (3) ابى عمرو بن سيفى بن هشام از مكه براى دريافت