احمر 24 - عامربن شراحيل شعبى 25 - يحيى بن نعمان 26 - مجاهد بن عمر كمى 27 - شهربن حوشب. و ما در اينجا يك حديث را مى آوريم:
... چون صبح شد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون شد در حالى كه دست على را به دست راست و دست حسن و حسين را به دست چپ داشت و فاطمه پشت سر همه حركت مى كرد، آنان هر كدام حله اى به تن داشتند و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عبايى بر دوش داشت، حضرت دستور داد زير دو درختى را كه آنجا بود رفتند، عبا را بر روى آنها گسترد و آنان را زير عبا برد و شانه چپ خود را نيز زير عبا برد در حالى كه بر روى كمان خود به نام (يقع) (يا نبع) تكيه داده بود و دست راست را براى مباهله به سوى آسمان برداشت.
مردم همگى براى تماشا آمده بودند، رنگ از چهره سيد و عاقب (سران نصارا) پريد و چنان مضطرب شدند كه نزديك بود عقل از سرشان بپرد، يكى از آنها به ديگرى گفت: آيا با او مباهله كنيم؟ پاسخ داد: مگر نمى دانى كه هيچ قومى با پيامبرى مباهله نكردند جز آن كه كودكانشان بزرگ نشدند و بزرگانشان باقى نماندند؟... (1) نقدى بر صاحب المنار من معتقدم كه صاحب (المنار) اين سخن را تنها از روى عناد و دشمنى با اميرمؤمنان عليه السلام گفته است - خداوند با او مطابق عقيده اش رفتار كند -. او در موارد چندى از تفسير خود ناخوشايندى خود از اهل بيت عليهم السلام را نشان داده است، از جمله: در جلد 10 / 460 گويد: هيچ يك از احاديث مهدى صحيح و قابل احتجاج نيست و با اين حال با هم تعارض دارند و يكديگر را رد مى كنند، و