استفاده نمود و آن حضرت نخستين كسى است كه از وجدان باطنى و ضمير ناخود آگاه در اين راه بهره جست، چنان كه خواهد آمد.
چند نمونه از داوريهاى آن حضرت 8 - امام باقر عليه السلام در حديثى فرمود: جوانى به اميرمؤمنان عليه السلام گفت: اين چند نفر پدرم را با خود به سفر بردند و خود بازگشتند و پدرم باز نيامد، از آنان حال پدر را پرسيدم گفتند: مرده است. از مالش پرسيدم گفتند: مالى به جاى ننهاد. آنان را نزد شريح برده و او آنان را سوگند داد، و من مى دانم كه پدرم مال فراوانى را با خود برده بود.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، در ميان آنان حكمى كنم كه جز داود پيامبر عليه السلام كسى پيش از من چنين حكمى نكرده است! اى قنبر، مأموران انتظامى مرا خبر كن. قنبر آنان را فراخواند، امام به هر يك از همسفران يكى از مأموران را گماشت، آن گاه به چهره آنان نگريسته فرمود: چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد من نمى دانم چه بر سر پدر اين جوان آورده ايد؟ اگر چنين باشد آدم نادانى خواهم بود. سپس فرمود: آنان را از هم جدا كنيد و سرشان را بپوشانيد.
آنان را جدا كردند و هر كدام را كنار يكى از ستونهاى مسجد نگاه داشتند و سرهاى آنان را با لباسشان پوشاندند. آن گاه كاتب خود عبيدالله بن ابى رافع را فراخواند و فرمود: كاغذ و قلم بياور، و خود حضرت در جاى قاضى نشست و مردم هم برابر او نشستند. فرمود: هر گاه من تكبير گفتم شما هم صدا به تكبير برداريد. سپس فرمود: بيرون رويد. آن گاه يكى از متهمان را فراخواند و او را برابر خود نشانيد و صورتش را گشود و به عبيدالله فرمود: اقرارها و گفته هاى اين مرد را بنويس.
آن گاه رو به او كرده فرمود: چه روزى با پدر اين جوان از منزل بيرون شديد؟