6 - مظلوميت امام عليه السلام از سوى برخى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 57 - شيخ مفيد رحمه الله گويد: چون خبر ورود اميرمؤمنان عليه السلام به ذى قار به عايشه رسيد، وى به حفصه دختر عمر نامه اى بدين مضمون نوشت: (اما بعد، چون ما به بصره رسيديم على هم در ذى قار فرود آمده است، و خدا گردن او را بشكند بسان تخم مرغى كه بر روى سنگ بشكند، او مانند شترى است كه اگر پيش آيد نحر شود و اگر پس رود پى شود).
چون نامه به دست حفصه رسيد خوشحال شد و كودكان قبيله هاى تيم و عدى را فراخواند و به كنيزانش دايره هايى داد و دستور داد دايره بزنند و اين ترانه بخوانند: (چه خبر؟ چه خبر؟ على در ذى قار مثل شترى است كه اگر پيش آيد نحر شود و اگر پس رود پى شود).
خبر جمع شدن زنان بر ناسزاگويى به اميرمؤمنان و شادى از نامه اى كه از عايشه به دستشان رسيده به گوش ام سلمه - رضى الله عنها - رسيد، وى گريست و گفت: لباسم را بدهيد تا به نزد آنان روم و تنبيهشان كنم. ام كلثوم دختر اميرمؤمنان عليه السلام گفت: من به جاى تو مى روم زيرا از تو بدين كار واردترم. آن گاه لباس پوشيد و به طور ناشناس و آرام در ميان كنيزان خود كه همه به آرامى و حيا راه مى رفتند آمد و به عنوان يكى از تماشاچيان بر آنان وارد شد، و چون بيهودگى و نابخردى آنان را ديد نقاب برداشت و چهره خود به آنان بنمود، آن گاه به حفصه گفت: اگر اينك تو و خواهرت بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام همدست شده ايد پيش از اين نيز بر ضد برادرش رسول خدا صلى الله عليه و سلم همدست شديد و خداوند آيه اى درباره شما نازل كرد، (1) و خدا در پس جنگ شما قرار دارد و از