جرى ساخته و اين شعر او شما را مغرور نموده كه:
فلو كنت بوابا على باب جنة * لقلت لهمدان ادخلوا بسلام (اگر من دربان بهشت باشم قبيله همدان را گويم كه به سلامت داخل شويد).
سپس گفت: نامه اى به او دهيد و حاجت او و قومش را برآوريد. (1) 14 - ام الخير باقيه بنت حريش عمر رضا كحاله گويد: وى از صاحبان فصاحت و بلاغت بود، پس از آن كه معاويه براى والى خود در كوفه نوشت كه ام الخير بنت حريش را نزد من فرست بر معاويه وارد شد... معاويه به اطرافيانش گفت: كدام يك از شما سخن ام الخير را به ياد دارد؟ مردى گفت: من آن را به ياد دارم اى اميرمؤمنان كه وى جامه اى زبيدى پرحاشيه به تن داشت و بر شترى خاكسترى رنگ سوار بود و پيرامون او را گرفته بودند، او در حالى كه تازيانه اى كه رشته هايش واتابيده بود در دست داشت مانند شتر نر خشمگين فرياد مى زد:
(اى مردم، از پروردگارتان پروا كنيد كه زلزله قيامت حادثه هولناكى است. (2) خداوند حق را واضح و دليل را آشكار و راه را روشن و نشانه را بلند نموده و شما را در تاريكى مبهم و كور و شب تار و سياه رها نساخته است، پس به كجا مى رويد خداى رحمتتان كند؟ آيا از اميرمؤمنان مىگريزيد يا از جنگ؟ يا از اسلام روگردان شده ايد يا از حق برگشته ايد؟ مگر نشنيديد كه خداوند مى فرمايد:
و محققا شما را مىآزماييم تا مجاهدان و صابران از شما را بازشناسيم و اخبار (و اعمال) شما را آشكار كنيم). (3)