(و عمو زادگانم در پيرامون من هستند، مردانى كه چون شيران حمله مى برند و ضربت مى زنند).
(او مرا از بىخردى به زشت رويى سرزنش مى كند در حالى كه زيبا رويان زنان بزك كرده شوهر دارند).
سپس معاويه از مجلس برخاست و داخل خانه شد، روز بعد همه آنها را فراخواند و همه را حاضر كردند و معاويه آنها را اكرام نمود و با احترام به خانواده شان باز گردانيد. (1) 10 - ضرارة بن ضمره ضراربن ضمره كه از ياران و خواص اميرمؤمنان عليه السلام بود بر معاويه وارد شد و معاويه خواست كه او را دستگير كند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا و اشتغال او به آخرت را ديد صرف نظر كرد و خواست او را بيازمايد، گفت: على را برايم توصيف كن. ضرار گفت: مرا معاف دار. گفت: تو را به حق او سوگند مى دهم كه او را توصيف كنى. ضرار گفت: حال كه ناگزيرم، گويم:
به خدا سوگند او بسيار دور انديش و نيرومند بود، به عدالت سخن مى گفت و با قاطعيت فيصله مى داد. علم از جوانبش مىجوشيد و حكمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنيا وحشت داشت و با شب و تنهايى آن مأنوس بود، آن بزرگوار - كه درود خدا بر او باد - بسيار اشك مى ريخت و فراوان فكر مى كرد، لباس زبر و درشت و غذاى مانده فقيرانه را مى پسنديد، در ميان ما كه بود مانند يكى از ما بود، اگر چيزى از او مى خواستيم مى پذيرفت و اگر از او دعوت مى كرديم قدم رنجه مى فرمود، با اين همه كه به ما نزديك بود و ما را به خود