يذكرني أبا الحسن عليا * وخطبي في أبي حسن جليل فكان جوابه مني شديدا * ويكفى مثله مني القليل وقد قال الوليد وقال عمرو: * عدى بعد صفين ذليل فقلت: قدصدقتم هد ركني * وفارقني الذين بهم أصول سيخسر من يوادده ابن هند * ويربح من يوادده الرسول (معاويه پسر هند با من مجادله مى كند ولى راهى به هدف خود نمى يابد).
(مرا ياد ابو الحسن على مى اندازد در حالى كه اندوه بزرگى از فراق او به دل دارم).
(من پاسخ سختى براى او دارم، البته پاسخ اندك من براى امثال او كافى است).
(وليد و عمرو گويند: عدى پس از جنگ صفين خوار و ذليل گشته است).
(گويم: راست مى گوييد، اركان وجودم شكسته و آنان كه در پناهشان بر دشمن حمله مى بردم از من مفارقت جسته اند).
(زودا كه هواداران پسر هند زيان بينند و هواداران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سود برند و رستگار گردند).
4 - ابوطفيل عامربن واثله ومعاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر وعامربن واثله را داخل ساز. چون داخل شد معاويه به او خوشامد گفت، يارانش گفتند: اين كيست كه به او خوشامد گويى اى اميرمؤمنان؟ گفت: اين دوست ابو تراب، دلاور اهل عراق و شاعر آنان در جنگ صفين است. گفتند: پست ترين دلاور و بدزبان ترين شاعر! و به او ناسزا گفتند. ابوطفيل به خشم آمد و گفت: هان اى معاويه، به خدا سوگند اينان مرا دشنام ندادند و اصلا نمى دانم كه اينها كيستند، تويى كه مرا دشنام دادى! بگو