پسر عمويش سيد رسولان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم در آورده بود و آن گاه كه وحى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و خديجه را از آن با خبر ساخت و ايمان آورد خديجه و على بن ابى طالب و زيد بن حارثه با حضرتش نماز مى خواندند... وعلى بن ابى طالب رضى الله عنه نيازى به دعوت نداشت و هرگز مشرك نبود كه بخواهد موحد شود و بگويند اسلام آورد، بلكه او در هنگامى كه خداوند به رسول خود وحى نمود هشت يا هفت يا يازده سال داشت و در ميان خانواده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مانند يكى از اولادش به سر مى برد و در همه احوال از آن حضرت پيروى مى نمود. (1) 13 - مأمون در مباحثه خود با چهل تن از فقيهان اهل سنت درباره اولويت اميرمؤمنان عليه السلام به خلافت چنين گفت: اى اسحاق، روزى كه خداوند رسول خود را برانگيخت چه عملى از همه افضل بود؟ گفتم: شهادت به يكتايى خدا. مأمون گفت: منظورت سبقت به اسلام است؟ گفتم: آرى. گفت: كتاب خدا را بخوان كه مى فرمايد: السابقون السابقون اولئك المقربون (2) كه منظور سبقت به اسلام است، آيا كسى را سراغ دارى كه در اسلام بر على پيشى گرفته باشد؟ گفتم: اى اميرمؤمنان، على در كودكى اسلام آورد و حكم اسلام بر او روا نيست ولى ابو بكر در سنين كمال و عاقلى اسلام آورد و حكم اسلام بر او رواست.
مأمون گفت: مرا خبر ده كه كدام يك پيشتر اسلام آورد تا بعدا درباره سن كودكى و عاقل مردى با تو بحث كنم؟ گفتم: با توجه به اين شرط، على پيش از ابو بكر اسلام آورد. گفت: خوب، مرا خبر ده از اسلام على آن گاه كه اسلام آورد، كه از دو حال بيرون نيست: يا اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را به اسلام دعوت كرد يا به الهام الهى اسلام آورد. من سكوت كردم، مأمون گفت: اى