فضل و مقام او از دلهاى مردم جز اندكى از آنان پاك شود. (1) 19 - آن حضرت در شكايت و دادخواهى از قريش فرمود: خداوندا، داد مرا از قريش بگير، كه آنها شرور و نيرنگها براى رسول تو در دل داشتند ولى موفق نشدند و از اجراى آنها ناتوان ماندند و تو مانع آنها شدى، پس همه حمله ها و عقده هاى خود را بر سر من ريختند! خداوندا، حسن و حسين را نگه دار و تا من زنده ام تبهكاران قريش را بر آنان مسلط مساز، و پس از مرگ من هم تو خود مراقب آنها خواهى بود و تو بر هر چيز گواهى. (2) 20 - مردى به آن حضرت گفت: اى اميرمؤمنان، فكر مى كنيد اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرزند پسرى از خود به يادگار مى گذاشت و به حد بلوغ و رشد مى رسيد آيا عربها زمام خود را به او مى سپردند؟ فرمود: نه، بلكه اگر مانند من عمل نمى كرد (و تسليم نمى شد) او را مى كشتند، عربها كار محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خوش نداشتند و به او نسبت به آنچه خداوند از فضل خود به او داده بود حسد مى بردند، و در مدت درازى كه حضرت در ميان آنها بود با آن همه نيكى كه در حق آنان روا داشت باز به همسر او تهمت زدند و شتر حضرتش را رم دادند و در زمان حيات آن حضرت هم رأى شدند كه نگذارند پس از مرگ او كار به دست خاندان او افتد، و اگر نه اين بود كه قريش از نام آن حضرت استفاده مى كرد و نام او را وسيله رسيدن به رياست و نردبان عزت و حكومت خود قرار مى داد هرگز پس از مرگ حضرتش حتى يك روز هم كه شده خدا را نمى پرستيد و ارتداد پيدا مى كرد و به همان روزهاى اول و دوران پيشين خود باز مى گشت.
سپس خداوند فتوحاتى براى آنان پيش آورد كه پس از تنگدستى به نوايى