مرا بدانچه به شما گفتم دستور داده است).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 11 - مرحبا به سرور مؤمنان و امام پرواپيشگان! به على عليه السلام گفتند: شكر اين نعمت چگونه گزارى؟ فرمود: خدا را ستايش مى كنم بر آنچه به من عطا فرموده، و او را سپاس مىگزارم بر آنچه به من ارزانى داشته است، و از او مى خواهم كه آنچه به من داده بر من بيفزايد).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 12 - هر كه از اين شاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگارم به دست خود (درختان) آن را نشانده است منزل گزيند بايد پس از من از على هوا دارى كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروى كند، زيرا آنان خاندان منند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزى آنان ساخته اند، پس واى بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا درباره آنان مى برند، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند). (حلية الاولياء ابو نعيم) 13 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را با سپاهى وعلى عليه السلام را با سپاهى ديگر به سوى يمن فرستاد و فرمود: اگر در يك جا گرد آمديد رهبرى با على باشد، و اگر از هم جدا بوديد هر كدام رهبر سپاه خود باشد. دو سپاه با هم گرد آمدند و بر دشمن يورش بردند، زنانى را به اسيرى گرفتند، اموالى را به چنگ آوردند و عده اى را كشتند. على عليه السلام كنيزكى را براى خود برداشت. خالد چهار تن از مسلمانان از جمله بريده اسلمى را گفت: نزد رسول خدا برويد و چنين و چنان گوييد - و مطالبى را بر ضد على عليه السلام برشمرد -. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتند، يكى از يك طرف آمد و گفت: على چنان كرد! حضرت از او روى برتافت. ديگرى از سوى ديگر آمد و گفت: على چنان كرد! حضرت از او روى برتافت. بريده