بيعت كنند. خالد گفت: تو نمى دانى كه من در اين باره چه گفته ام؟ گفت: نه، گفت: پس از من بشنو، آن گاه اين شعر را خواند:
يروم ابن هند نذره من نسائنا * ودون الذي يبغي سيوف قواضب (پسر هند آهنگ آن كرده كه عهد خود را درباره زنان ما عملى سازد اما در برابر اين خواسته شمشيرهاى تيز و بران قرار دارد).
8 - جارية بن قدامه و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و جارية بن قدامه را داخل ساز. چون جاريه كه مرد كوتاه قدى بود داخل شد معاويه گفت: تو در جنگ صفين در ميان قبيله سعد بر ما اسب تاختى و آنان را به فتنه و آشوب تشويق مى نمودى و بر كينه هاى گذشته بر مىانگيختى و با قاتلان أمير المؤمنين عثمان همكارى مى كردى و با ام المؤمنين عايشه جنگيدى، مگر تو جز يك جاريه (كنيز) هستى؟!
جاريه گفت: خداوند نام مرا بر نام تو برترى داده، گفت: چطور؟ گفت: زيرا جاريه هر چه باشد از قبايل و خاندانهاى عرب است ولى معاويه از سگان ماده! و اين كه از أمير المؤمنين عثمان ياد كردى، اين شما بوديد كه دست از يارى او شستيد و او را كشتيد و در مثل است كه (خانه نزد شتر آبكش است). اما ام المؤمنين عايشه، چون در كتاب خدا نگريستيم حقى براى او بر خود لازم نديديم جز آن كه او مى بايست از خدايش فرمان مى برد و در خانه اش مى نشست، و چون حجاب از چهره برافكند حقى كه بر گردن ما داشت از بين رفت.
اما اين كه در روز صفين اسب بر تو تاختم براى اين بود كه خواستى ما را تشنه لب گردن زنى، از اين رو بىباكانه بدون عاقبت انديشى و بيم از هر خطرى در ركاب سابقه دارترين مسلمانان و خوش گفتارترين آنان و داناترين آنها به كتاب خدا و سنت پيامبر كه با بصيرت كامل به جنگ تو آمد و تو بر تعصب جاهليت