شنيدم كه مى گفت: فرداى ليلة الهرير ديديم چيزهايى شبيه پرچم پيشاپيش شاميان در وسط لشكر برابر جايگاه على و معاويه افراشته است، خوب كه نگاه كرديم ديديم قرآن هايى است كه بر سرنيزه ها آويخته اند و بزرگ ترين قرآن هاى لشكر بود، آنها سه نيزه را به هم بسته و قرآن مسجد اعظم را به آن آويخته و ده تن آن را نگه داشته بودند، ابو جعفر و ابوالطفيل گفتند: با صد عدد قرآن با على روبرو شدند و در هر يك از دو طرف راست و چپ نيز دويست قرآن قرار داده بودند كه مجموعا پانصد قرآن بود.
ابو جعفر گويد: سپس طفيل بن ادهم در برابر على عليه السلام ايستاد وابوشريح جزامى در برابر ميمنه وورقاءبن معمر در برابر ميسره ايستادند، سپس فرياد زدند: اى گروه عرب، خدا را درباره زنان و دختران در نظر گيريد، اگر شما كشته شويد فردا چه كسى در برابر روم و ترك و فارس مقاومت خواهد كرد؟ خدا را درباره دينتان در نظر گيريد، اين كتاب خدا ميان ما وشما داورى كند.
على عليه السلام گفت: خداوندا، تو مى دانى كه اينان طالب كتاب نيستند، پس ميان ما و آنان حكم كن، كه تو حق آشكارى.
در اين هنگام ياران على عليه السلام اختلاف نظر پيدا كردند، گروهى گفتند: جنگ، و گروهى گفتند: داورى كتاب خدا، اينك كه ما را به حكم كتاب خدا فرا خواندند ديگر جنگ روا نيست. اينجا بود كه آتش جنگ خاموش شد و بار سنگين خود را فرو نهاد.
سپس حدود بيست هزار تن از ياران على عليه السلام غرق در زره و سلاح جنگى در حالى كه شمشيرها به دوش نهاده و پيشانيهاشان از سجده سياه شده بود نزد آن حضرت آمدند و مسعر بن فدكى و زيدبن حصين و تنى چند از قاريانى كه بعدا جزء خوارج درآمدند پيشاپيش آنها بودند، آن گاه حضرتش را به اسم نه به لقب اميرمؤمنان صدا زدند كه: اى على، دعوت اين قوم را كه تو را به داورى كتاب