نزديك مى ساخت چندان با هيبت بود كه در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتيم.
آن بزرگوار - كه درود خدا بر او باد - اهل ديانت را بزرگ مى شمرد و بينوايان را به خود نزديك مى ساخت. نه نيرومند به باطل او طمع داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد بود. به خدا سوگند يك شب به چشم خود ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود - در وقتى كه تاريكى شب همه جا را فرا گرفته و ستارگان غروب كرده بودند - و دست به محاسن گرفته بود و مانند مار گزيده به خود مى پيچيد و چون مصيبت زده مى گريست و مى گفت: اى دنيا، ديگرى را بفريب، آيا متعرض من شده اى و به من رو آورده اى؟ هيهات كه من تو را سه طلاقه كرده ام و رجوعى در كار نيست، عمرت كوتاه، خطرت بزرگ و عيشت ناچيز است، آه از توشه اندك و سفر در از و راه ترسناك!
سخن ضرار كه به اينجا رسيد اشك معاويه بى اختيار فرو ريخت و گفت: خدا رحمت كند ابو الحسن را، به خدا سوگند همين گونه بود كه گفتى. اكنون اى ضرار بگو ببينم چگونه بر او اندوه مى برى؟ گفت: شبيه مادرى كه فرزند عزيزش را در دامنش سر بريده باشند، كه اشكش باز نمى ايستد و دردش پوشيده نمى ماند.
معاويه دستور داد كه مال فراوانى به او دهند، او نپذيرفت و بازگشت در حالى كه بر اميرمؤمنان عليه السلام ندبه مى كرد. (1) 11 - بكاره هلاليه عمر رضا كحاله گويد: وى از زنان عرب موصوف به شجاعت و دلاورى و فصاحت و شعر و نثر و خطابه بود، او در جنگ صفين از ياران على عليه السلام به شمار بود و در آنجا سخنرانيهاى پرشور حماسى مى كرد و مردان جنگى را تشويق