كسى كه مى خواهد خار را با خار بيرون كشد كه مى داند مايه افزونى درد خواهد شد. خداوندا، طبيبان اين درد جانكاه و بى درمان خسته شدند و آبكشان از اين طنابهاى چاه درمانده گشتند. (1) 31 - و فرمود: اى مرد نمايان نامرد، كودك صفتان و نو عروس خردان، كاش شما را نديده و نمى شناختم، اين آشنايى جز افسوس واندوه چيز ديگرى برايم در بر نداشت، خدا شما را بكشد كه دلم را خسته و سينه ام را پر از خشم و كين ساختيد و غم واندوه را جرعه جرعه به كامم ريختيد، و آن قدر با نافرمانى و بى تفاوتى برنامه هاى مرا به هم زديد تا آن كه قريش گفتند: (پسر ابو طالب مرد دليرى است اما با شيوه جنگ آشنا نيست). زهى گستاخى! آيا هيچ يك از آنها در كار جنگ پر كارتر و پيش گام تر از من بوده است؟ من هنوز بيست سال نداشتم كه دست به پيكار زدم و اكنون كه از شصت گذشته ام دست از آن بر نداشته ام. اما افسوس، آن كس كه به فرمانش نروند تدبير و رايش به كار نيايد. (2) 32 - و فرمود: به من خبر رسيده كه بسر به يمن لشكر كشيده است، به خدا سوگند كه من گمان مى كنم اين قوم با گرد آمدن به گرد باطل خود، و پراكندگى شما از پيرامون حق خود، و نافرمانى شما از امام بر حق و فرمانبردارى آنها از پيشواى باطل، و امانت دارى آنها و خيانت شما، و درستى آنها در شهرهاى خود و نادرستى شما، سر انجام دولت را از چنگتان به در آورند و بر شما چيره گردند.
چندان به شما بى اعتمادم كه مىترسم اگر قدحى به كسى بسپارم بند آن را بربايد.
خداوندا! من از اينان آزرده ام و اينان از من، و من از اينان دل تنگم و اينان از من، پس مرا يارانى بهتر از ايشان ده، و كسى بدتر از من بر ايشان گمار. خداوندا،