مى خواهم سختى زندگى در مدينه را پشت سرگذارم و به زيارت خانه خدا روم.
معاويه گفت: خوب جايى خرج مى كنى، به ديده منت، همه را به تو خواهم داد.
سپس گفت: هان، به خدا سوگند اگر على بود اين مال را به تو نمى داد. اروى گفت: راست گفتى، على امانت را ادا كرد و به امر خدا عمل نمود و تو امانت را ضايع گذاردى و در مال خدا خيانت ورزيدى، مال خدا را به غير مستحق آن دادى در صورتى كه خداوند در كتاب خود حقوق را براى اهل آن واجب نموده و آن را بيان داشته است و تو آن را نگرفتى و عمل نكردى، اما على ما را به گرفتن حقى كه خداوند بر ايمان واجب نموده فراخواند و به جنگ با تو سرگرم شد و از تنظيم امور و قراردادن هر چيزى به جاى خود بازماند، من هم مال تو را از تو نخواسته ام كه بر من منت مى نهى بلكه پاره اى از حق خودمان را خواسته ام و گرفتن چيزى جز حق خود را روا نمى داريم، آيا از على نام مى برى؟ خداوند دهانت را بشكند و داراييت را نابود سازد! آن گاه صدا به گريه بلند كرد و گفت:
ألا يا عين ويحك أسعدينا * ألا وابكي أميرالمؤمنينا رزينا خير من ركب المطايا * وفارسها ومن ركب السفينا ومن لبس النعال أو احتذاها * ومن قرأ المثاني والمئينا إذ استقبلت وجه أبي حسين * رأيت البدر راع الناظرينا ولا والله لا أنسى عليا * وحسن صلاته في الراكعينا أفي الشهر الحرام فجعتمونا * بخير الناس طرا أجمعينا (هان، اى ديده ما را در گريه يارى ده و بر اميرمؤمنان اشك بريز).
(ما به مصيبت مردى دچار شديم كه بهترين سواران بر چهارپايان و كشتى بود).
(و بهترين كسانى بود كه كفش پوشيده و بهترين كسانى كه سوره هاى بلند و