سپس سر به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا، صبر و شكيبايى كم شده، يقين سست گشته، رغبت ها پراكنده شده و - اى پروردگار - زمام دلها به دست توست پس كلمه (اين است) را بر اساس تقوا گرد آر و دلها را بر هدايت الفت ده و حق را به اهلش بازگردان. خدا شما را رحمت كند به سوى امام عادل، وصى باوفا و صديق اكبر بشتابيد كه اين جنگ بر اساس كينه هاى بدر واحد و جاهليت است كه معاويه از غفلت مردم استفاده كرده و آنها را بهانه حمله و شورش قرار داده تا انتقام خونهاى ريخته شده فرزندان عبد شمس را بگيرد)...
خدا شما را رحمت كند، كجا مى رويد و از امامى دست بر مى داريد كه پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و همسر دختر او و پدر فرزندان او است، همو كه از سرشت پيامبر آفريده شده و از چشمه او جوشيده و پيامبر او را رازدار خود ساخته و دروازه شهر (علم) خود قرار داده و دوستى او را به مسلمانان گوشزد نموده و منافقان را از دشمنى او آگاه كرده، كسى كه خداوند پيوسته او را به يارى خود تأييد مى نمود و او هم بر راه پهناور استقامت حركت مى كند و هرگز در خوشى عيش و نوش درنگ نمى كند، همو كه فرقها را شكافت و بتها را شكست، آن گاه كه نماز خواند و مردم هنوز مشرك بودند و فرمان خدا برد و مردم هنوز در شك و ترديد به سر مى بردند، و پيوسته چنين بود تا مبارزان بدر را كشت، و جنگجويان احد را به خاك سياه نشاند، و جمعيت هوازن را پراكنده ساخت، و قايعى كه در دلهاى گروهى تخم نفاق و ارتداد و ستيزندگى را كاشت. من كوشيدم تا آنچه بايد بگويم گفتم و خيرخواهى را به نهايت رساندم، و توفيق به دست خداست و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد). (1)