دستورى نداده و براى قصاص و حد زناكار همسردار يا كشتن راهزن يا جنگ با شورشيان و خوارج چنين اجازه اى نفرموده است، و اميرمؤمنان عليه السلام هرگز از كسانى نبود كه دست از حكم و شريعت خدا بردارد و براى قهر و غلبه و پيروزى بر دشمن از راه حرام وارد شود، و از همين رو شبيخون زدن و حيله ناروا و پيمان شكنى را روا نمى دانست.
اشكال پنجم: اشتباه او در اين بود كه (در داستان حكميت) نام خود را از صحيفه حكومت پاك كرد و همين موجب وهن او در نظر عراقيان گرديد و شبهه را در نفوس شاميان قوت بخشيد.
پاسخ: آن حضرت هنگامى كه به حكميت فرا خوانده شد و در واقع دشمن آن را به اصرار گردن او گذاشت، از روش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در صلح نامه حديبيه پيروى كرد، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن صلح نامه عنوان پيامبرى را برداشت هنگامى كه سهيل بن عمرو گفت: اگر تو را رسول خدا مى دانستيم با تو نمىجنگيديم و از (زيارت) خانه خدا باز نمى داشتيم. در آن زمان على عليه السلام كاتب همان صلح نامه بود و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: (تو نيز به چنين كارى خوانده مى شوى و اجابت مى كنى). و اين از نشانه هاى نبوت و دلايل صدق آن حضرت بود و لذا مو به مو عين همان واقعه براى على عليه السلام اتفاق افتاد.
اشكال ششم: مسلم است كه گروهى از ياران آن حضرت از او بريدند و به معاويه پيوستند مانند برادرش عقيل بن ابى طالب و نجاشى شاعر آن حضرت و رقبة بن مصقله كه يكى از سران و سرشناسان ياران او بود. و اگر نه اين بود كه حضرت آنان را به وحشت افكنده بود و به هيچ وجه دل آنان را به دست نمى آورد از او نمى بريدند و به دشمنش نمى پيوستند. و اين روش مخالف حكم سياست و لزوم به دست آوردن دل ياران و مردم است.
پاسخ: اولا ما منكر آن نيستيم كه طالبان كالاى ناچيز دنيا و زيورهاى آن و