سرور ندارد، مردى كه لغزش وكنديى از او سرزد در پيروى از مردى فتنه جو و رأس گمراهى و شبهه، همو كه گام در ركاب فتنه محكم كرد تا بر مركب آن قرار گرفت و سپس در تاريكى و صحراى گمراهى آن تاخت و مردمى بى سر و پا و اوباشى چند نافهم و بى فكر در پى او افتادند، (آيا در قرآن نمىانديشند يا بر دلها قفل خورده است)؟! (1) طارق ايستاد و گفت: اى معاويه، من سخنى مى گويم، تو را ناراحت نكند، سپس در حالى كه به شمشير خود تكيه داده بود گفت: كسى كه در هر حالى قابل سپاس و ستايش است پروردگارى است كه بر بندگانش چيره است و همه در محل ديد و شنوايى او قرار دارند، در ميان آنان از خودشان پيامبرى فرستاد كه سابقه خواندن و نوشتن نداشت زيرا باطل گرايان به شبهه مى افتادند، سلام بر آن رسولى كه نسبت به مؤمنان نيكوكار و مهربان بود. اما بعد، آنچه از ما سر زده تلاشى بود در ركاب امامى پرهيزكار اهل عمل به همراه مردانى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه همه پرهيزكار و مرشد بودند و پيوسته منار هدايت و رهنماى دين بودند و نسل در نسل همه هدايت يافته و اهل دين نه دنيا بودند كه همه خوبيها در آنان جمع بود، و مردمى از آنان پيروى كردند كه همه شاهان و سران و از خاندانهاى اصيل و شريف بوده و پيمان شكن و ستمكار نبودند، از اين رو كسانى كه از آنان و همراهى آنان بريدند تنها به خاطر تلخى حق بود كه به كامشان ريختند و به جهت ناهموارى راهى بود كه رفتند و دنياى مورد علاقه و هوسهاى پيگير شونده بر آنان غلبه كرد، و كار خدا همه حساب شده است...
چون سخنان او به گوش على عليه السلام رسيد فرمود: اگر آن مرد نهدى (طارق) در