را زنده كنند كه مرده بود.
آيا به بهانه خون عثمان چنين كردند؟ به خدا سوگند تبعات اين كار مربوط به خود آنهاست و بزرگترين دليل شان بر عليه خودشان است، و من به حجتى كه خدا بر آنان دارد و از حال آنان آگاه است خشنودم، پس اگر بازگردند بهره خود را احراز نموده و جان سالم به غنيمت برده اند و چه غنيمت خوبى! و اگر سربرتابند لبه تيز شمشير را به آنان مى دهم كه تيغ تيز بسنده ياورى است براى حق و شفا دهنده اى براى باطل. (1) و نيز گويد: عبد الله بن جناده گفته است: در آغاز حكومت على عليه السلام به حجاز رفتم تا از آنجا به عراق روم، پس به مكه رفته آداب عمره را به جا آوردم آن گاه به مدينه رفتم و به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در آمدم كه صدا بلند شد: همگى جمع شوند. مردم جمع شدند وعلى عليه السلام در حالى كه شمشير به كمر داشت بيرون شد.
همه ديده ها به او خيره شده بود، آن حضرت حمد و ثناى الهى به جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد، سپس فرمود:
اما بعد، هنگامى كه خداوند پيامبر خود را قبض روح نمود گفتيم كه ما خاندان و وارثان و عترت و اولياى او هستيم نه مردم، احدى در حكومت ما با ما نزاع نخواهد كرد و هيچ كس در حق ما طمع نخواهد ورزيد، اما ناگهان ديديم قوم ما راه را بر ما بستند و قدرت پيامبرمان را از ما غصب نمودند، در نتيجه حكومت به دست غير ما افتاد و ما به صورت رعيتى درآمديم كه هر كس و ناكسى در ما طمع مى ورزيد و بر ما بزرگى مى جست! ديده ما از اين حادثه غم انگيز گريست و سينه ها خراشيد و جانها به درد و ناله آمد. به خدا سوگند اگر بيم پراكندگى مسلمانان و بازگشت كفر و تباهى دين نبود روش ديگرى را غير از