باز دار و خون خود را حفظ كن تا زمانى كه براى برپا داشتن دين و كتاب خدا و سنت من ياورانى بيابى... (1) و در جاى ديگر هنگامى كه از مس جد بيرون شد و به آغلى رسيد كه حدود سى رأس گوسفند در آن بود فرمود: (به خدا سوگند اگر به شمار اين گوسفندان مردانى داشتم خير خواه خدا و رسول، بى ترديد اين پسر زن مگس خوار را از حكومت ساقط مى كردم. شب هنگام سيصد و شصت نفر تا پاى جان با او بيعت كردند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فردا صبح در احجار الزيت (2) سر تراشيده جمع شويد و خود آن حضرت هم سر تراشيد، ولى از آن همه مردم جز ابوذر و مقداد و حذيفة بن يمان وعمار ياسر و در آخر همه سلمان كسى سر تراشيده نيامد، آن گاه امام عليه السلام دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا، اين مردم مرا به ناتوانى كشاندند چنان كه بنى اسرائيل با هارون چنين كردند، خدايا، تو از نهان و آشكار ما آگاهى و هيچ چيزى در زمين و آسمان بر تو پوشيده نيست، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق ساز. هان، سوگند به خانه كعبه و حاجيانى كه گرد آن مى گردند و بدان دست تبرك مىسايند و براى پرتاب سنگريزه مى شتابند اگر سفارش پيامبر امى صلى الله عليه و آله و سلم نبود مخالفان را به غرقاب مرگ مىكشاندم و باران آتشين مرگ را بر سرشان مىباراندم، و به زودى خواهند دانست. (1) اشكال دوم: گويند: اگر پس از بيعت با او در مدينه معاويه را در شام بر حكومت باقى مى گذاشت تا هنگامى كه خود قدرت را كاملا به دست مى گرفت و حكومتش استوار مى شد و معاويه و شاميان با او بيعت مى كردند آن گاه به عزل معاويه مى پرداخت بى شك از جنگ با او آسوده مى گشت.
(٨٣٩)