لذت گرايان و زيور پسندان دنيوى به معاويه گرايش دارند كه هر خواسته اى را در اين زمينه بر مى آورد و هر آرزويى را بر آورده مى كند و ماليات مصر را يك جا طعمه عمروعاص مى سازد و براى ذوالكلاع و حبيب بن مسلمه آنچه اميد دارند و درخواست مى كنند به گردن مى گيرد، ولى على عليه السلام در بيت المال مسلمين كه امانت دار آن است هرگز از جاده شريعت و حكم آيين اسلام تجاوز نمى كند تا آنجا كه خالدبن معمر سدوسى وقتى مى خواست علباء بن هيثم را از على عليه السلام جدا كند و به معاويه پيوند دهد به او گفت: (اى علبا از خدا بترس و به فكر خويشان و خود و اقوامت باش، تو چه مى خواهى و آرزو مى كنى در نزد مردى كه من از او خواستم تا چند درهم ناقابل بر سهم حسن و حسين بيفزاييد كه به زندگى سخت خود سامان بخشند و او زير بار نرفت و عصبانى شد و چنين نكرد).
اما مسأله عقيل، نزد من صحيح آن است كه راويان مورد وثوق همه بر اين عقيده اند كه وى پس از وفات اميرمؤمنان عليه السلام نزد معاويه رفت. (1) اشكال هفتم: او اشتباه مى كرد كه براى خود پاسدار نمى گذاشت، زيرا مى دانست كه دشمن فراوان دارد با اين حال خود را نمىپاييد، و شب هنگام با يك پيراهن ورداء به تنهايى بيرون مى رفت و همين باعث شد كه ابن ملجم در مسجد در كمين او نشست و او را كشت...
پاسخ: اگر اين مسأله اشكالى در سياست و تدبير درست وارد كند بايد در سياست و تدبير درست رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز اشكال نمود، زيرا با داشتن آن همه دشمن در مدينه شب و روز به تنهايى بيرون مى شد... و نيز على عليه السلام كه هيبتش در دل مردم نشسته بود باورش نمى شد كه كسى او را ترور كند... (2)