(ما در روزگارى به سر مى بريم كه بيشتر مردم آن حقه بازى را زرنگى مى دانند و جاهلان روزگار آنان را زرنگ و چاره ساز مى شناسند. آنان را چه مى شود، خدا بكشدشان! البته آدمى كه به زير و روى امور آگاه است نيز راه چاره را مى داند ولى امر و نهى خدا او را مانع است، از اين رو با اين كه به خوبى راه حيله گرى را مى داند و مى تواند، آن را رها مى سازد، اما كسى كه پرهيز دينى ندارد در انتظار فرصت آن مى نشيند). (1) و از جمله: (به خدا سوگند كه معاويه از من هوشمندتر نيست ولى او حقه بازى و نابكارى مى كند، و اگر حقه بازى ناخوشايند نبود من هوشمندترين مردم بودم، اما هر حقه بازيى نابكارى است و هر نابكاريى كفر است، و هر حقه بازى را پرچمى است كه روز قيامت بدان شناخته مى شود. به خدا سوگند من هيچ گاه فريب نمىخورم و غافل گير نمى شوم و در برابر سختيها به زانو در نمى آيم). (2) و از جمله: (جز اين نيست كه امر خداى سبحان را به پا نمى دارد مگر آن كس كه سازش كارى نكند، همرنگ ديگران در نيايد و (يا سستى و ناتوانى به خرج ندهد) و پيرو طمعها نباشد). (3) و از جمله: (اگر مكر و حيله راه به دوزخ نمى برد من مكارترين مردم عرب بودم). (4) و از جمله: (آيا مرا مى فرماييد كه يارى را از راه ستم بر زيردستان بجويم؟). (5) و از جمله: (بى گمان من راه اصلاح شما وراست كردن كژيهاى شما را به
(٨٢٩)