خالد سلاحها را فرو گذاشتند آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهاشان را بستند و تيغ بركشيد و به جان آنان افتاد وعده اى از آنها را كشت.
چون خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد دستها را به آسمان برداشت و گفت، (خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالد بيزارى مى جويم). سپس على عليه السلام را فراخواند و فرمود: اى على، به نزد آنان برو و به كارشان رسيدگى كن و امر جاهليت را زير پا بنه.
على عليه السلام با مقدارى مال كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او داده بود به سوى آنان رفت و ديه كشتگان وجريمه اموالى را كه از آنان تلف شده بود پرداخت حتى پول ظرفى را كه در آن به سگ آب مى دادند پرداخت نمود و مقدارى اضافه آمد، على عليه السلام فرمود: آيا هنوز خون و مالى مانده كه جريمه آن پرداخت نشده باشد؟
گفتند: نه، فرمود: من بقيه اين مال را احتياطا ميان شما تقسيم مى كنم تا اگر موردى باشد كه رسول خدا و يا شما ندانسته باشيد جريمه آن پرداخت شده باشد.
پس از انجام اين كار خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا باخبر ساخت، فرمود: كار درست و نيكويى كردى. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به قبله ايستاد و دستها را به آسمان برداشت به گونه اى كه سپيدى زير بازوهاى حضرتش ديده مى شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالدبن وليد بيزارى مى جويم. (1) 4 - در خبر آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را براى جمع آورى صدقات بنى جذيمه از بنى المصطلق ارسال داشت وخالد به جهت سابقه ريخته شدن خونى كه ميان او و آنان وجود داشت آنان را دستگير كرد وعده اى از آنان را