حيرت انگيز هضم و جذب در عروق وارد، و آن را به سر انگشت انسان مى رساند، و براى تأمين غرض از خلقت آن، پيوند و ارتباطى بين ناخن و گوشت بر قرار مى كند، كه جدا كردن آن دو از هم طاقت فرساست، و پس از تحصيل غرض باز آن دو را از هم جدا مى كند، كه ناخن به آسانى چيده شود؟!
عجب آن است كه در همان غذايى كه ماده ء ناخن با آن صلابت براى پويايى تهيه شده، ماده ء شفافى هم در كمال لطافت براى بينايى آماده شده، كه بعد از طى مراحل هضم و جذب به چشم برسد.
اگر در تقسيم رزق معلوم اين دو، كار بر عكس مى شد، و ناخن از درون چشم مى روييد و آن ماده ء شفاف به سر انگشت مى رسيد، چه اختلالى در نظام حيات بشر پيش مى آمد؟!
اينها نمونه اى از ساده ترين آثار علم و حكمت است كه محتاج به دقت نظر نيست (وفي أنفسكم أفلا تبصرون) - (1) تا چه رسد به عميق ترين اسرارى كه محتاج به تخصص در تشريح و وظايف الاعضاء و موشكافى ها به وسيلهء ذره بين ها و افكار است (أو لم يتفكروا في أنفسهم). (2) آرى، اين موجودى كه حكمت پوست آن بعد از آن همه كاوشهاى علمى هنوز مستور است، بايد ديد كه در باطن ومغز او چه غوغايى است، از شهوتى كه براى جلب ملايمات و غضبى كه براى حفظ آنها و دفع ناملايمات به او عنايت شده، تا عقلى كه براى تعديل اين دو از جهت عملى و هدايت حواس از جهت نظرى به او افاضه شده است (وإن تعدوا نعمة الله لا تحصوهآ). (3) چنين كتاب حكمتى با چه قلم علم و قدرتى بر قطره ء آبى نوشته شده است؟!
(فلينظر الانسن مم خلق - خلق من مآء دافق) (4)، (يخلقكم في بطون أمهتكم خلقا من بعد خلق في ظلمت ثلث). (5)