خود به وجود آورده، و چون بايد براى ارتزاق، دانه ها را از لابلاى سنگ و خاك تهيه كند، دهان او را به منقارى از جنس شاخ مجهز مى كند كه از بر خورد با سنگ هاى زمين آسيب نبيند، و براى اين كه رزق او فوت نشود، چينه دانى به او مى دهد كه هر دانه را پيدا مى كند از دست ندهد و در آن محفظه نگهدارى كند كه به تدريج به هاضمه تحويل دهد، و پوست او را به بال و پر مى پوشاند و به اين وسيله از سرما و گرما و آسيبها و آزار جانوران آن پوست لطيف را حفظ مى كند، گذشته از ضروريات و واجبات زندگى حيوان از مستحبات هم كه آرايش ظاهر اوست غفلت نمى كند، و آن بال و پر را به رنگهاى دل پذير رنگ آميزى مى كند، كه امام (عليه السلام) فرمود: " تنفلق عن مثل ألوان الطواويس ". (1) و چون براى اين تكامل حرارت موزون سينهء مرغ لازم است، حيوانى كه فقط تاريكى شب او را از حركت و تلاش باز مى دارد، ناگهان حالتى پيدا مى كند كه از تكاپو مى افتد، و تا زمانى كه احتياج به آن حرارت است بر روى تخم مىخوابد.
آيا كدام حكمت است كه اين خمودى را بر مرغ مسلط مى كند تا جنبش حيات را در جوجه به وجود آورد؟! و كدام استاد است كه به او مىآموزد كه تخم را در شبانه روز بگرداند تا تعادل اعضا به هم نخورد، و هنگامى كه خلقت جوجه تمام شد، جوجه را راهنمايى مى كند كه با منقار خود حصار محكم را بشكند، و پا به عرصهء جهانى بگذارد كه براى زندگى در آن جهان، آن اعضا و قوا به او داده شده، و مرغى كه به غريزه ء حيوانى جز جلب ملايمات و دفع ناملايمات حيات خود، عامل ديگرى در او مؤثر نبود، ناگهان انقلابى در او به وجود مى آيد، كه براى حفظ جوجه سينهء خود را سپر بلا مى كند، و تا وقتى كه جوجه احتياج به نگهبانى دارد اين عاطفه در او باقى مى ماند؟!
آيا مطالعه در يك تخم مرغ كافى نيست كه ما را راهنمايى كند به آن كس كه (خلق فسوى - والذى قدر فهدى). (2)