خلق الله من شئ) (1)، (وكذلك نرى إبراهيم ملكوت السموت والارض وليكون من الموقنين). (2) انسانى كه انعكاس قوانين و اسرار كائنات را در ذهن بشر ملاك علم و حكمت مى داند، چگونه ممكن است سازنده ء مغز وذهن و فكر دانشمندان و قانون گذار قوانين حاكم بر جهان و پديد آورنده ء اسرار نظام هستى را فاقد علم و حكمت بداند، با آن كه نسبت آنچه از قوانين جهان در ذهن تمام دانشمندان منعكس شده با آنچه براى آنان مجهول مانده است نسبت قطره به دريا است (ومآ أوتيتم من العلم إلا قليلا) (3) چگونه مى توان باور داشت نسخه بردار خطوطى از كتاب هستى، عالم و حكيم باشد، ولى نويسنده ء كتاب وجود و سازنده ء نسخه بردار و دستگاه استنساخ بى شعور و بى ادراك باشد؟! به اين جهت فطرت منكر خالق دانا و توانا هم شهادت به وجود او مى دهد (ولئن سألتهم من خلق السموت والارض وسخر الشمس والقمر ليقولن الله فأنى يؤفكون) (4)، (ولئن سألتهم من خلق السموت و الارض ليقولن خلقهن العزيز العليم). (5) مردى از منكرين خدا بر امام هشتم (عليه السلام) وارد شد، امام به او فرمود: اگر گفتهء شما درست باشد و حال آن كه چنين نيست، ما از نماز و روزه و زكات و اقرارمان ضررى نكرديم (زيرا وظايف دينى كه ايمان و عمل صالح و ترك منكرات است، موجب آرامش روح و اصلاح جامعه است، و بر فرض كه عبث و بيهوده باشد، تحمل اين اعمال، در مقابل احتمال وجود مبدأ ومعاد، رنج و ضرر قليلى است كه براى دفع شر و جلب خير كثير محتملى كه حدى براى آن نيست، لازم است.)
(٣٧)