آن مرد گفت: آن خدايى كه مى گويى چگونه است و كجاست؟
امام (عليه السلام) فرمود: او به اين اينيت و به كيف كيفيت داده است. (او آفريننده ء اين و مكان، و كيف و چگونگى است، و مخلوق، از اوصاف و احوال خالق نمى شود، و نتيجهء اتصاف خالق به اوصاف خلق، احتياج خالق به خلق است، و به اين جهت خداوند متعال به كيف و مكانى محدود و به حسى محسوس و به چيزى سنجيده نمى شود.) آن مرد گفت: هرگاه به يكى از حواس احساس نمى شود، پس نيست.
امام (عليه السلام) فرمود: چون حس تو از ادراك او عاجز شد، منكر او شدى، و ما چون حواس را از ادراك او عاجز يافتيم، يقين كرديم كه او پروردگار ماست. (كسى كه موجودات را به محسوسات منحصر مى كند، غافل از آن است كه حس موجود است، ولى محسوس نيست، بينايى و شنوايى هست، ولى ديدنى و شنيدنى نيست، انسان ادراك مى كند غير متناهى محدود نيست، با اين كه هر محسوسى محدود و متناهى است، و چه بسيار موجودات ذهنى و خارجى هستند كه ماوراء حس و محسوساتند، و آن شخص به پندار انحصار موجود به محسوس منكر خالق حس و محسوس شد، و امام (عليه السلام) او را به اين حقيقت هدايت كرد كه خالق حس و محسوس و وهم و موهوم و عقل و معقول، در حس و وهم و عقل نمى گنجد، زيرا قوه ء مدركه بر آنچه ادراك مى كند احاطه دارد، و آن قوه مخلوق خداست، و خالق بر خلق احاطه دارد، پس ممكن نيست خالق حس و وهم و عقل كه محيط بر آنها است، در حيطهء ادراك آنها قرار گيرد، و محيط، محاط بشود، و اگر خداوند متعال، محسوس يا موهوم يا معقول شود، با آنچه به اين قوا ادراك مى شوند شبيه و شريك است، و جهت اشتراك، مستلزم جهت اختصاص است، و تركيب خاصيت مخلوق است، پس اگر خداوند متعال، در حس و وهم و عقل بگنجد، مخلوق است نه خالق.) آن مرد پرسيد: خدا از كى بوده؟
امام (عليه السلام) فرمود: تو بگو، از كى نبوده. (خداوندى كه قيوم زمان و زمانيات و