ابن عباس گفت: ناروا به كسى مى گويند كه براى او ده فضيلت است كه براى احدى نيست:
1) در جنگ خيبر كه (ديگران رفتند و عاجزانه برگشتند) رسول خدا فرمود:
كسى را مى فرستم كه هرگز خدا او را خوار و ذليل نكرد، او دوست دارد خدا و رسول را، و خدا و رسول دوستدار او هستند.
همگى گردن كشيدند كه چنين كسى كيست؟ پس فرمود: على كجاست؟
آن حضرت با چشم رمد ديده آمد، بعد از شفاى چشم به دست رسول خدا، آن حضرت رايت را سه مرتبه به اهتزاز در آورد و به دست على (عليه السلام) داد.
2) رسول خدا فلانى را به سوره ء توبه به جانب مشركين فرستاد، پس على را پشت سر او فرستاد و سوره را از او گرفت، و فرمود سوره را نمى برد مگر مردى كه او از من است و من از اويم.
3) رسول خدا فرمود: كدام يك از شما با من در دنيا و آخرت موالات مى كنيد؟
كسى نپذيرفت، به على فرمود: تو ولى من هستى در دنيا و آخرت.
4) على اول كسى بود كه ايمان آورد بعد از خديجه.
5) رسول خدا جامهء خود را بر چهار نفر انداخت بر على و فاطمه وحسن و حسين (عليه السلام) و فرمود: (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا) 6) على آن كسى بود كه جان خود را فداى جان رسول خدا كرد و جامهء او را پوشيد و شب بر جاى او خوابيد، و تا صبح مشركين به گمان پيغمبر او را سنگباران كردند.
7) در غزوه ء تبوك على را در مدينه به جاى خود گذاشت، چون از فراق رسول خدا در آن سفر گريه كرد، فرمود: آيا راضى نمى شوى كه منزلت تو نسبت به من همان منزلت هارون باشد نسبت به موسى، مگر آن كه بعد از من پيغمبرى نيست، همانا سزاوار نيست كه من بروم مگر اين كه تو خليفهء من باشى.
8) رسول خدا به على فرمود: تو بعد از من ولى هر مؤمن و مؤمنه هستى.