5 - شبلنجى در نور الابصار (1) مى گويد: " امام ابواسحاق ثعلبى در تفسير خود نقل كرده است كه از سفيان بن عيينه سؤال شد از قول خداى تعالى (سأل سآئل به عذاب واقع) (2) كه آيه در شأن چه كسى نازل شده است؟
گفت: از مسأله اى سؤال كردى كه كسى قبل از تو از من سؤال نكرده، پدرم از جعفر بن محمد از پدرانش مرا حديث كرد كه چون رسول خدا به غدير خم به مردم ندا داد، و اجتماع كردند، دست على را گرفت، و گفت: (من كنت مولاه فعلى مولاه) پس در شهرها شايع شد، و به حارث بن نعمان فهرى رسيد، نزد رسول خدا آمد، گفت: يا محمد به ما امر كردى كه شهادت بدهيم به وحدانيت خدا و رسالت خودت، از تو پذيرفتيم، امر كردى كه پنج نماز بخوانيم، قبول كرديم، امر كردى به زكات پذيرفتيم، امر كردى رمضان را روزه بگيريم، قبول كرديم، ما را به حج امر كردى پذيرفتيم، بعد به آن راضى نشدى تا گرفتى دست پسر عمت را، كه او را بر ما فضيلت بدهى و گفتى: (من كنت مولاه فعلى مولاه) آيا اين از تو است يا از خداى عز وجل؟
پيغمبر فرمود: والذى لا إله الا هو همانا اين از خداوند عز وجل است.
حارث بن نعمان رو به مركبش رفت كه سوار شود، گفت: بار الها، اگر آنچه محمد مى گويد حق است، بر ما سنگى از آسمان يا عذابى دردناك بفرست.
هنوز به مركبش نرسيده بود كه خداوند عز وجل سنگى بر او زد و بر سرش فرود آمد و از طرف ديگر بيرون آمد، و او را كشت، پس اين آيه را خداوند عز و جل نازل كرد (سأل سآئل به عذاب واقع - للكفرين ليس له دافع من الله ذى المعارج). (3) ترديدى نيست كه مردم از فضايلى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) براى على (عليه السلام) بيان كرده بود خبر داشتند، آنچه براى افرادى مانند حارث بن نعمان تازگى داشت و