و سدى در تفسير خود نقل مى كند: " كه چون ساره از بودن هاجر كراهت داشت، خداوند وحى كرد به ابراهيم و فرمود: اسماعيل و مادرش را ببر، و در بيت نبى تهامى يعنى مكه منزلش بده، كه هر آينه من ذريهء تو را منتشر مى كنم، و آنها را سنگين قرار مى دهم بر كسى كه به من كافر شده، و از ذريهء او دوازده عظيم قرار مى دهم. (1) و اين موافق است با آنچه در باب هفدهم از سفر تكوين تورات است كه خدا به ابراهيم فرمود: و اما در خصوص اسماعيل تو را اجابت فرمودم، اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم، دوازده رئيس از وى پديد آيند، و امتى عظيم از وى به وجود آورم. " و امامت دوازده امام به روايات صحيحه و نص متواتر از طرق خاصه كه مستغنى از بحث سندى است از معصوم ثابت است، و در اين مقدمه به حديث لوح كه به سندهاى متعدد - كه بعضى از آنها معتبر است - بزرگان محدثين آن را روايت كرده اند اكتفا مى شود، و از آن مجموعه دو روايت ذكر مى گردد:
اول، روايتى كه شيخ صدوق (رحمه الله) از امام پنجم (عليه السلام) از جابر بن عبد الله انصارى روايت مى كند، كه گفت: وارد شدم بر فاطمه (عليها السلام) و در مقابل او لوحى بود كه در آن اسماى اوصيا بود، پس شمردم، دوازده نفر، آخر آنان قائم بود، سه از آنان محمد و چهار از آنان على بود. (2) دوم، حديثى است كه مشتمل بر اخبار غيبى است و متن آن شاهد صدور از مقام عصمت است، كه اكابر محدثين خاصه مانند شيخ مفيد وشيخ كلينى وشيخ صدوق وشيخ طوسى (اعلى الله مقامهم) از عبد الرحمن بن سالم از ابى بصير از امام ششم (عليه السلام) نقل كرده اند، و مضمون قريب به روايت اين است كه:
" پدرم به جابر بن عبد الله انصارى فرمود: همانا من به تو حاجتى دارم، كدام وقت براى تو آسان تر است كه تو را در خلوت ببينم، پس از آن سؤال كنم؟
جابر گفت: هر وقتى كه شما دوست بداريد.