در شهرها منتشر شده بود، و فضيلتى باور نكردنى براى آنها بود، همان مولويت و ولايت بر امت بود، كه براى چنين افرادى قابل تحمل نبود، نه معناى ديگرى از معانى مولا و ولى.
6 - احمد بن حنبل در مسند (1) وفخر رازى در تفسير (2) و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد (3) و غير ايشان روايت كردند و به نقل مسند احمد اكتفا مى شود:
كه از براء بن عازب نقل مى كند كه گفت: با رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) در سفرى بوديم و به غدير خم نازل شديم، پس به نماز جماعت ندا داده شد، و براى رسول خدا زير دو درخت را جاروب كردند، پس نماز ظهر را خواند و دست على را گرفت، و گفت: آيا نمى دانيد كه من اولى به مؤمنين هستم از خودشان؟ گفتند: بلى، گفت:
آيا نمى دانيد كه من اولى به هر مؤمنى هستم از خودش؟ گفتند: بلى، پس دست على را گرفت، و گفت: (من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه) گفت: عمر بعد از آن على را ملاقات كرد، و به او گفت: (هنيئا يا ابن ابى طالب اصبحت وامسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة).
اين تهنيت از شخصى مانند عمر براى امر مشتركى بين آن حضرت و ديگران از معانى مولا نيست، بلكه شبهه اى نيست كه براى امرى اختصاصى است و آن جز منصب زعامت و ولايت امر امت نخواهد بود.
7 - جمعى از بزرگان عامه مانند ابن حجر عسقلانى در الإصابة (4) وابن اثير در اسد الغابة (5) و غير ايشان نقل كرده اند كه به نقل ابن اثير اكتفا مى شود:
(ابواسحاق گفت: وحديث كرد مرا كسانى كه شماره ء آنها را احصا نمى كنم، كه على در رحبه طلب كرد هر كس را كه قول رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) را شنيده كه " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه " پس جماعتى برخاستند و