مانند كسى است كه كوه را با سنگريزه و دريا را با قطره قياس گيرد).
مرگ بر مردمى كه عقب زدند كسى را كه خدا پيش داشته بود، و پيش داشتند كسى را كه خدا عقب زده بود، چنان كه ابن ابى الحديد گويد: (شگفتا از مردمى كه تو را با آن پايگاه بلند عقب زدند در صورتى كه گونه ديگران در جاى قدم تو قرار دارد)!
نيز ابن ابى الحديد گويد: امام عليه السلام فرمود: (من در جنگ جمل گرفتار چند شخصيت بودم: دليرترين مردم، توانگرترين و بخشنده ترين مردم، فرمانبردارترين مردم از مردم، مكارترين و زياده طلب ترين مردم. (1) من گرفتار زبير شدم كه هيچ گاه از حريف روى برنتابيد. و گرفتار يعلى بن منيه كه مال را بر شتران بسيارى بار مى كرد و به هر مردى سى دينار و يك اسب مى داد تا با من بجنگند. و گرفتار عايشه كه هر اشاره اى با دست مى كرد مردم بدان سو مى رفتند و از او پيروى مى كردند. و گرفتار طلحه كه به عمق او در زياده طلبى (يا نخوت و تكبر) نمى توان رسيد و به مكرش دست نتوان يافت).
و آورده است كه: (حضرتش عثمان بن حنيف را به سوى طلحه و زبير فرستاد، رفت و بازگشت و گفت: اى اميرمؤمنان، دست خالى بازگشتم. فرمود: هرگز، بلكه دست پر بازگشتى و به خير رسيدى. سپس فرمود: شگفتا كه اين دو در برابر ابو بكر وعمر تسليم بودند و با من مخالفت مىورزند! در صورتى كه به خدا سوگند مى دانند كه من از ابو بكر وعمر كمتر نيستم. خداوندا، آن دو را بگير و به كيفر خود برسان).
آرى، تنها كينه اى كه از او به دل داشتند همين بود كه حضرتش ايمان به خداى عزيز حميد داشت، و تنها سبب منع او از خلافت عدالت گرايى حضرتش