او را چون فصاحت من ساخته و فهم او را مانند فهم من قرار داده است، و اگر حلم مجسم مى شد به صورت على در مى آمد، و اگر عقل مجسم مى شد به صورت حسن مى شد، و اگر جود و سخا مجسم مى شد به شكل حسين مى گشت، و اگر زيبايى مجسم مى شد صورت فاطمه را به خود مى گرفت بلكه باز هم فاطمه بزرگتر است، همانا دخترم فاطمه در نژاد و شرف و كرامت بهترين مردم روى زمين است). (1) سيد رضا هندى قاسوك أباحسن بسواك * وهل بالطود يقاس الذر أنى ساووك بمن ناووك * وهل ساووا نعلي قنبر (اى على، تو را با ديگران مقايسه كردند، ولى مگر ذره را با كوه مى سنجند)؟
(چگونه تو را با دشمنانت برابر داشتند؟ مگر آنان را با كفش قنبر هم قياس است)؟
ابن حماد ليس من جوهره جوهرة * مثل من جوهره من خزف (كسى كه جوهره وجودش از گوهر است با كسى كه جوهره اش از خزف است قابل قياس نيست).
ابو القاسم زاهى ما أحد قايسكم بغيركم * ومازج السلسل بالشرب اللمط إلا كمن ضاحى الجبال بالحصى * أو قايس الأبحر جهلا بالنقط (كسى كه شما را با ديگران و در واقع آب گوارا را با آب كدر آلوده قياس كند