كسى بخشيده ام، شريح به نصرانى گفت: اميرمؤمنان چه مى گويد؟ نصرانى گفت:
زره مال خودم است ولى اميرمؤمنان را هم دروغگو نمى دانم. شريح رو به على عليه السلام نموده گفت: اى اميرمؤمنان، آيا شاهد دارى؟ فرمود: نه: شريح به نفع نصرانى حكم نمود.
نصرانى به راه افتاد، اندكى رفت، سپس بازگشت و گفت: من گواهى مى دهم كه اين نوع داورى، داورى پيامبران است، اميرمؤمنان مرا نزد قاضى مى برد و قاضى او بر عليه او داورى مى كند! گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتاى بى شريك نيست، و محمد بنده و رسول او است، به خدا سوگند اين زره مال شماست اى اميرمؤمنان، هنگامى كه به سوى صفين رهسپار بوديد و لشكر به راه افتاد اين زره از پشت شتر خاكسترى رنگ شما افتاد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اكنون كه اسلام آوردى آن را به تو بخشيدم، و اسبى هم به او عنايت فرمود. (1) 3 - اميرمؤمنان عليه السلام ابوالاسود دئلى را به منصب قضاوت گماشت سپس او را عزل كرد: وى گفت: چرا مرا معزول داشتى در حالى كه خيانت و جنايتى از من سر نزده است؟ فرمود: ديدم بر سر خصم داد مى زنى و سخن تو از سخن خصم بالاتر مى رود. (2) 4 - امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام فرموده است: هر كه بر منصب قضا نشيند (3) بايد در اشاره و نگاه و محل نشستن، ميان اهل دعوا برابرى را رعايت كند. (4) 5 - على عليه السلام در عهدنامه به محمد بن ابى بكر نوشت: همه اهل دعوا را به يك