شير دادنش دو سال است)، (1) بنابر اين (با كسر دو سال از سى ماه) مدت حمل شش ماه مى شود. عمر آن زن را رها كرد، سپس به ما خبر رسيد كه آن زن فرزند ديگرى شش ماهه آورده است. (2) 14 - امام صادق عليه السلام فرمود: مردى را خدمت اميرمؤمنان عليه السلام آوردند كه او را در خرابه اى يافتند كه كارد خونين به دست داشت و بالاى سر مردى سر بريده كه در خون خود مىغلتيد ايستاده بود. اميرمؤمنان عليه السلام به او فرمود: تو چه گويى؟
گفت: اى اميرمؤمنان من او را كشته ام. فرمود: او را ببريد قصاص كنيد. همين كه او را بيرون بردند تا بكشند مردى با شتاب از راه رسيد و گفت: شتاب نكنيد و او را نزد اميرمؤمنان باز گردانيد. او را باز گرداندند و آن مرد از راه رسيده گفت: ا اميرمؤمنان، به خدا سوگند اين كشنده او نيست، من او را كشته ام.
اميرمؤمنان عليه السلام به مرد اولى گفت: چه باعث شد كه بر عليه خود اقرار كردى؟
گفت: اى اميرمؤمنان، من هيچ نمىتوانستم بگويم، زيرا همه قرائن بر عليه من بود، زيرا از طرفى چنين مردانى عليه من شهادت دادند و از طرفى مرا با كارد خونين در دست بالاى سر مردى كه در خون خود مىغلتيد دستگير كرده اند. من ترسيدم كه با كتك از من اقرار بگيرند، از اين رو خودم اقرار كردم، و حقيقت اين است كه من در كنار اين خرابه گوسفندى سر بريدم در اين حال بول به من فشار آورد، به خرابه رفتم چشمم به مردى افتاد كه در خون خود مىغلتيد و من شگفت زده بالاى سرش ايستادم كه ناگاه اينان بر سر من ريختند و دستگيرم نمودند.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين دو نفر را بگيريد و نزد حسن ببريد و به او بگوييد: