لاتزهد الدهر في زهو تواقعه * فكل عبد سيجزى بالذي عملا (مرا حله اى پوشاندى كه روزى جلوه اش كهنه مى شود و من تو را حله اى از ثناى زيبا خواهم پوشاند).
(اگر به ثناى زيباى من نائل شوى به مكرمتى دست يافته اى كه به جاى آن چيز ديگرى نخواهى خواست).
(ثنا و ستايش ياد صاحبش را زنده مى دارد مانند باران كه كوه و دشت را از ترى خود زنده مى سازد).
(به خاطر بزرگى و كبرى كه به دست مى آورى به روزگار بى اعتنا مشو، كه هر بنده اى به پاداش عمل خود خواهد رسيد).
على عليه السلام فرمود: برايم دينار بياوريد. صد دينار آوردند و همه را به سائل داد.
اصبغ گويد: من گفتم: اى اميرمؤمنان، يك حله و صد دينار به او بخشيدى!
فرمود: آرى، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: (هر يك از مردم را در جاى و منزلت خودش قرار دهيد)، و منزلت اين مرد در نزد من همين بود. (1) 3 - سائلى نزد على عليه السلام آمد، حضرت به او نگريست و ديد كه رنگ چهره اش از شرم تغيير كرده است، به او فرمود: حاجتت را بر زمين بنويس تا خوارى خواهش را در چهره ات نبينم. او نوشت:
لم يبق لي شئ يباع بدرهم * تغنيك حالة منظري عن مخبري إلا بقية ماء وجه صنته * أن لايباع ونعم أنت المشتري (هيچ چيزى برايم نمانده كه به درهمى به فروش رود، و رنگ رخساره ام تو را از سر درونم خبر مى دهد و نيازى به گفتن ندارد).
(تنها ته آبرويى مانده كه آن را نگاه داشته ام كه به فروش نرود، و تو خوب