دست خود مى گرفت و به سوى خود مى كشيد و او را مى كشت، و بسا كمر او را مى گرفت و به هوا بلند مى كرد، و بسا در پى اسب نر در حال دويدن مى دويد و او را باز مى گردانيد. (1) 3 - امام صادق عليه السلام در حديثى فرمود: فاطمه بنت اسد - رضي الله عنها - (مادر اميرمؤمنان عليه السلام) گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولى آن را پاره كرد، سپس در دو قنداق و سه و چهار و پنج و شش قنداق كه برخى از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره كرد، و گفت: مادر، دست مرا نبند كه من محتاجم هنگام ذكر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حركت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا كنم. (2) 4 - على عليه السلام در گهواره بود و دستش بسته، ناگاه مارى را ديد كه به سوى او در حركت است، از جاى جنبيد و دست خود را از بند در آورد و گلوى مار را با پنجه خود فشرد به حدى كه پنجه اش در گلوى مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه كرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آن گاه مادرش گفت: تو به سان حيدره (شير ژيان) هستى. (3) علامه در علم لغت ابن منظور گويد: حيدره يعنى شير. ازهرى از ابو العباس احمد بن يحيى نقل كرده است كه راويان اختلاف ندارند در اين كه اين ابيات از على بن ابى طالب - رضى الله عنه - است:
انا الذى سمتنى امى حيدرة * كليث غابات غليظ القصرة اكيلكم بالسيف كيل السندرة