بنابر اين هر دليلى كه براى وجوب نبوت در حكمت الهى مى آوريم عينا دال بر وجوب امامت در حكمت الهى نيز هست، زيرا امامت جانشينى نبوت است و فرقى ميان اين دو مقام نيست جز اين كه نبوت دريافت وحى الهى مستقيما بدون وساطت بشر است. (1) 9 - و نيز گويد: اصول دين چيزهايى است كه دين بر آنها بنا مى شود، و اصول دين اسلام دو قسم است: يك قسم همان است كه حكم مسلمانى در مسائل فقهى بر آن جارى مى گردد و آن گواهى به توحيد و رسالت است. و قسم ديگر نجات اخروى تنها و خلاصى از عذاب خدا و رستگارى به خشنودى حق و دخول در بهشت متوقف بر آن است به طورى كه رفتن به بهشت بر كسى كه بدان اصل معترف نيست حرام است و او را در جمع كفار به دوزخ برند، و اينها غير از گنهكاران در مسائل فرعى هستند، زيرا بهشت بر گنهكاران درست اعتقاد حرام نيست گرچه ابتدا داخل آتش شوند و گرفتار عذاب گردند بلكه عاقبت امرشان به نجات منتهى مى شود اگر با عقايد درست از دنيا رفته باشند. اين قسم از اصول را اصول ايمان نامند. (2) از قسم دوم است اعتقاد به امامت و اعتراف به امام، زيرا امامت مرتبه اى است دنباله مرتبه نبوت، و نسبت آن به نبوت نسبت علت بقاست به علت حدوث (كه اگر نباشد از نبوت هم اثرى نخواهد ماند). و گروهى از مخالفان نيز در اين عقيده با ما موافقند مانند قاضى بيضاوى در مبحث اخبار و گروهى از شارحان كلام او. (3)
(٥٩٤)