در گذشته دانستى كه آنان چيزى را كه سبب ارتدادشان باشد جز انكار امامت اميرمؤمنان عليه السلام مرتكب نشدند، پس ناگزير امامت اصلى از اصول دين خواهد بود.
و ديگر اخبار بسيار و مشهورى است دال بر آن كه هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهلى مرده است، و امثال اينها، پس بى شك امامت اصلى از اصول دين خواهد بود، مانند روايتى كه مسلم در باب (امر به لزوم جماعت) از كتاب امارت از عمر آورده كه گفت: (از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: هر كه دست از طاعت بكشد خدا را در روز قيامت بدون داشتن حجتى ديدار خواهد كرد، و هر كه بميرد و بيعتى در گردنش نباشد به مرگ جاهلى مرده است).
و ديگر اخبار بسيارى است كه ايمان را منوط به دوستى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و كفر را منوط به دشمنى آنها دانسته است كه اين دوستى و دشمنى كنايه از اعتراف به امامت يا انكار آن است زيرا معمولا ميان دوستى حقيقى و اعتراف به فضل آنان، و ميان دشمنى و انكار آن تلازم وجود دارد، و منظور صرف دوستى و دشمنى (بدون التزام اعتقادى) نيست زيرا آنها دخلى در ماهيت ايمان و كفر ندارند و ناگزير بايد دوستى و دشمنى كنايه از اعتقاد و انكار باشد، و به همين دليل امامت يكى از اصول دين است...
و ديگر از شواهد آن كه امامت از اصول دين است آن كه: منزلت امام در حفظ شرع و وجوب پيروى او و نيازمندى به او و رياست عامه وى مانند پيامبر است و فرقى وجود ندارد، و گروهى از مخالفان نيز در اين عقيده با ما موافقند مانند قاضى بيضاوى در مبحث اخبار، و گروهى از شارحان كلام او، چنان كه سيد سعيد (قاضى نور الله شوشترى) حكايت نموده است. (1)