باشد و آن اين كه: حقيقت توجه به كعبه در واقع توجه به اين نورى است كه در آن تولد يافته است، و اگر هدف منحصر در توجه محض به اين خانه و مشتى سنگ باشد نوعى بت پرستى خواهد بود (معاذ الله)، ولى متناسب آن است كه بدن كه از خاك است متوجه كعبه شود كه آن هم خاك است، و روح كه جوهرى مجرد از ماده است به آن نور مجرد متوجه شود، و هر جنسى به جنس خود ملحق گردد، نور به نور و خاك به خاك. و به برخى از اين مطلب اشاره دارد يكى از شاعران فاطمى كه درباره امام عليه السلام گويد:
بشر في العين الا انه * من طريق الحق نور وهدى جل ان تدركه ابصارنا * و تعالى ان نراه جسدا فهو التسبيح زلفى راكع * سمع الله به من حمدا تدرك الافكار منه جوهرا * كاد من اجلاله ان يعمدا فهوالكعبة والوجه الذى * وحدالله به من وحدا (او در عالم وجود بشرى است جز آن كه از طريق حق نور و هدايت است. او بالاتر از آن است كه چشمان ما او را دريابد وبرتر از آن كه او را به صورت جسدى ببينيم. او تسبيح و ذكرى است كه مايه تقرب نمازگزار به خداست، و خداوند به واسطه او است كه حمد حامد را مى شنود و پاسخ مى دهد. انديشه ها از او جوهرى را در مى يابند كه از بزرگى او بسا كه قصد او كنند. پس او كعبه است و همان وجه خدا كه يكتا پرستان، خدا را با توجه به او به يكتايى مىپرستند).
اين دو سطر از شعر فوق گرچه خالى از غلو نيست ولى حقايقى بسيار و انوارى از توحيد در آن نهفته است. آرى، ما در نماز با بدن خود به سوى كعبه و با روح خود به سوى آن نورى كه در آن درخشيد رو مى كنيم... (1)