الجنة " (1) - حاكى از تحقق كمال ممكن در آن انسان كامل است، دخترى كه تا روز قيامت بقاى نسل رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) به او و مطلع نجوم هدايت و ائمهء امت آغوش اوست، و حرمتش نزد آن پدر به حدى بود كه وقتى كه بر چنان پدرى وارد مى شد او را به جاى خود مى نشاند و دست او را مى بوسيد، (2) دخترى كه به اقتداى به آن پدر در محراب عبادت آن قدر مى ايستاد تا هر دو قدمش ورم مى كرد، (3) و با آن اشتغال به عبادت خانهء أمير المؤمنين (عليه السلام) را آنچنان اداره مى نمود كه رسول خدا بر او وارد شد و ديد دستاس مى كند و در آن حال به فرزند خود شير مى دهد، با چشم اشك آلود به آن منظره ء رقت بار نگاه كرد، و فرمود: " تعجلى [تجرئى] مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة " (4) در جواب پدر گفت: " يا رسول الله الحمد لله على نعمائه و الشكر لله على آلائه " اين چنين دخترى با چنين حالتى - با دست آزرده از دستاس - نزد پدر آمد كه خدمتكارى بخواهد، و اظهار حاجت نكرده برگشت، و پدرى كه مى توانست خانهء دختر را گنجينهء سيم وزر كند، و غلامان و كنيزان به خدمت او بگمارد، به جاى خدمتكار سى و چهار مرتبه تكبير و سى و سه مرتبه تحميد و سى و سه مرتبه تسبيح به او آموخت. (5) اين بود ايثار آن حضرت بينوايان را بر چنان دخترى در چنين شرايطى، و آن بود پاسخ صديقهء كبرى كه در مقابل امر پدر به صبر بر مرارت زبان به جمع بين حمد و شكر بر مواهب مادى و معنوى مى گشايد، و آن چنان فناى خود را در رضا به قضا واستغراقش را در الطاف الهيه نشان مى دهد كه مرارت را حلاوت و مصيبت را نعمتى مى بيند كه به جاى صبر، حمد و شكر آن را وظيفهء خود مى داند.
(٩٢)