جز چند تن: سلمان، ابوذر، مقداد، محمد بن ابى بكر، عمر بن ابى سلمه وقيس بن سعدبن عباده. عباس به على عليه السلام گفت: فكر مى كنى چرا دومى قنفذ را مانند ساير كار گزارانش جريمه نكرد؟ على عليه السلام نخست به اطراف نگريست، آن گاه ديدگانش پر از اشك شد و گفت: ما به خدا شكايت مى بريم... و زهرا از دنيا رفت در حالى كه هنوز اثر تازيانه قنفذ مانند بازوبند بر بازوى حضرتش بود. (1) 14 - محدث قمى رحمه الله پس از ذكر جسارت آن قوم به فاطمه عليها السلام گويد: از آنچه گفتيم شدت مصيبت اميرمؤمنان عليه السلام و صبر عظيم او آشكار مى شود، بلكه مى توان گفت: برخى از مصائب آن حضرت از مصيبت فرزندش حسين عليه السلام كه همه مصائب در برابر مصيبت او ناچيز است بزرگتر است، زيرا در كتاب (نفس المهموم) در وقايع عاشورا از قول طبرى آورده ام كه شمربن ذى الجوشن به خيام حرم حمله كرد و با نيزه به خيمه امام حسين عليه السلام زد و فرياد زد: آتش بياوريد تا اين خيمه را بر اهلش آتش زنم. زنان و كودكان فرياد زدند و از خيمه بيرون ريختند، امام حسين عليه السلام او را با صداى بلند صدا زد و فرمود: اى پسر ذى الجوشن تو آتش مى طلبى تا خيمه را بر سر خانواده من آتش زنى؟ خداوند به آتشت بسوزاند!
ابومخنف از سليمان بن ابى را شد از حميد بن مسلم نقل كرده كه گفت: به شمر گفتم: سبحان الله! اين ديگر سزاوار تو نيست، آيا مى خواهى دو صفت را در خود جمع كنى؟ هم به عذاب خدا (عذاب آتش) عذاب كنى و هم كودكان و زنان را بكشى؟ همين كه مردان را كشتى موجبات رضايت امير خود را فراهم آورده اى.
شمر گفت: تو كيستى؟ گفتم: خود را به تو معرفى نمى كنم - و به خدا ترسيدم كه