عدى بن حاتم گويد: به خدا سوگند هيچ گاه دلم به حال كسى به اندازه على بن ابى طالب عليه السلام نسوخت آن گاه كه گريبان او را گرفته به سوى اولى برده و به او گفتند: بيعت كن. فرمود: اگر نكنم؟ گفتند: گردنت را مىزنيم، و آن حضرت سر به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا، تو را گواه مى گيرم كه اينان آمده اند مرا بكشند در حالى كه من بنده خدا و برادر رسول خدايم). باز گفتند: دست بيعت در از كن، حضرت امتناع كرد و آنان به زور دست او را در از كردند، حضرت دست خود را مشت كرد و همگى خواستند آن را باز كنند و نتوانستند، و اولى روى همان دست بسته دست كشيد، و آن حضرت در حالى كه به قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى نگريست مى گفت: (اى پسر مادرم، اين قوم مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند). آن گاه با اين دو بيت با اولى سخن گفت:
فإن كنت بالشورى ملكت امورهم * فكيف بهذا والمشيرون غيب وإن كنت بالقربى حججت خصيمهم * فغيرك أولى بالنبى وأقرب (اگر به دليل شورا حكومت مردم را به دست گرفته اى، اين چه شورايى است كه اهل شورا غايب بودند)؟!
(و اگر به دليل خويشاوندى با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر خصم حجت آوردى، غير تو كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سزاوارتر و نزديك تر بود)!
و آن حضرت بارها مى فرمود: شگفتا! آيا خلافت به امتياز صحابى بودن صورت مى گيرد ولى به امتياز صحابى و خويشاوند بودن صورت نمى گيرد؟! (1) 13 - سليم بن قيس گويد: در يكى از سالها دومى همه كار گزارانش را به دادن نصف اموالشان جريمه كرد جز قنفذ (به خاطر خوش خدمتى كه به وى كرد).
روزى من به گروهى كه در مسجد حلقه زده بودند رسيدم كه همه هاشمى بودند