پس از اين تصميم به در خانه حضرت رفته اجازه ورود خواستيم و اجازه فرمود، چون در برابر حضرتش ايستاديم سخنگوى ما شروع كرد به سخن گفتن، امام فرمود: ساكت باشيد من خود همه چيز را مى گويم، من هم بشرى مانند شما هستم، اگر درست گفتم تصديقم كنيد و اگر نادرست گفتم سخنم را رد كنيد. شما را به خدا سوگند آيا مى دانيد كه پس از رحلت رسول خدا من سزاوارترين مردم به آن حضرت و به خود مردم بودم؟ گفتيم: آرى، خدايا. فرمود: اما شما از من روگردان شديد و با ابو بكر بيعت كرديد، ولى من دست نگه داشته نپسنديدم كه شق عصاى مسلمانان كنم و ميان جمعشان تفرقه افكنم. ابو بكر هم پس از خود خلافت را به عمر واگذاشت، باز هم خوددارى نموده و مردم را نشوراندم در حالى كه مى دانستم كه من سزاوارترين مردم به خدا و رسول و مقام حضرتش بودم، پس صبر كردم تا عمر كشته شد و مرا يكى از شش تن شوراى خلافت قرار داد، باز هم دست نگه داشته و نپسنديدم كه ميان مسلمانان تفرقه افكنم، شما با عثمان بيعت كرديد و پس از چندى بر او شوريديد و به قتلش رسانديد در حالى كه من خانه نشين بودم، آن گاه سراغ من آمده و با من مانند بيعت با ابو بكر و عمر بيعت نموديد ولى با آنها وفادار مانديد و با من وفا ننموديد، آيا چه باعث شد كه بيعت آنها را نشكسته و بيعت مرا شكستيد؟
گفتيم: اى اميرمؤمنان، مانند بنده صالح خدا يوسف باش كه (به برادران جفا كار خود) فرمود: (امروز هيچ نكوهشى بر شما نيست، خداوند شما را مىآمرزد و او مهربان ترين مهربانان است). (1) حضرت فرمود: امروز هيچ نكوهشى بر شما نيست، و در ميان شما مردى است - يعنى مروان بن حكم - كه اگر با دست