با من بيعت كند با دبرش مىشكند. (1) 5 - و نيز از حبه عرنى روايت كرده كه گفت: به خدا سوگند من (در جنگ جمل) مى ديدم مردى را كه ضربتى هولناك بر پشت شتر زد كه شتر به زمين افتاد و گويى اكنون صداى ناله شتر را مىشنوم كه ناله اى سخت تر از آن نشنيده بودم، چون شتر پى شد و بندهاى هودج عايشه پاره گشت هودج از بالاى شتر كج شد و مردم بصره پا به فرار گذاشتند، عمار بن ياسر و محمد بن ابى بكر به بريدن ريسمانها و طنابهاى هودج مشغول شدند و آن را به زمين نهادند. اميرمؤمنان عليه السلام پيش آمد و بر سر عايشه كه در هودج نشسته بود ايستاد و با نيزه به هودج زد و فرمود: اى حميرا آيا رسول خدا تو را دستور داد به سوى اينجا حركت كنى؟
عمار ياسر هم در آن روز (به امر امام) صدا زد: زخمى ها را نكشيد و فراريان را تعقيب نكنيد. در آن روز سعيد وابان پسران عثمان را ديدم كه آنها را حضور على عليه السلام آوردند، چون در برابر امام ايستادند بعضى از حاضران گفتند: اى اميرمؤمنان، آنها را بكش. فرمود: بد حرفى زديد! من همه مردم را امان دادم آن گاه اين دو را بكشم؟ سپس رو به آن دو نفر كرد و فرمود: از كج روى خود دست برداريد و هر جا خواستيد و دوست داشتيد برويد يا نزد من بمانيد تا درباره شما حق خويشاوندى به جا آورم. گفتند: اى اميرمؤمنان، ما بيعت مى كنيم، پس بيعت كردند و رفتند. (2) 6 - صاحب جواهر رحمه الله گويد: در روز جمل چون مردم گريختند اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فراريان را تعقيب نكنيد و زخمى ها را نكشيد و هر كه در خانه خود را بست در امان است. اما در جنگ صفين جنگجو و فرارى و زخمى ها همه را